فقط یک پلک با من باش، نمی خوام از کسی کم شی
ازت تصویر میگیرم که رویای یه قرنم شی
فقط یک پلک با من باش ، بگم سرتاسرش بودی
به قلبم حمله کن یکبار، بگم تا آخرش بودی
نمیشی عشق ثابت، پس بیا و اتفاقی باش
یه فصل و که نمیمونی، تو یک لحظه اقاقی باش
نمیشه با تو که خوبی، به ظاهر هم کمی بد شد
به آدم های شَهرت هم، علاقمند باید شد
فقط یک پلک با من باش، فقط یک پلک با من باش
دارم یه قصه میسازم، از این تنهایی بی تو
بیا بشکن روایت رو، تو نقش تازه وارد شو
کجای نقطه پایان، میخوایی تو فال من باشی
نخواستم بگذرم از تو، که تو دنبال من باشی
اگه قلبت یه جا دیگه ست، با چشمات صحنه سازی کن
اگه گیری نمیتونی، توی دو نقش بازی کن / فقط یک پلک با من باش، فقط یک پلک با من باش ...
نه به بهانه سالی نو،
نه به رسم تکرار حرفی کهنه ، جمله ای تکراری ،
که به رسم پیشکش ، رسم عیدانه.
رسم سوغاتی که مسافر به خانه می برد
نوبرانه ، تحفه شهر فرنگ ، هدیه راه دور.
به رسم مبهوت دستانی ،
که گرمای سرانگشتان نوازشگری را
در این روزهای آخر زمستان کم می آورند.
شاید اما زیباتر ،
به رسم شیوه چشمانی
که رام نگاهی
پر از بیم و امید می شوند.
شاید اما عمیق تر ،
به رسم سکوت اشکی
که وقفه های کوتاه میان حرفهای صادقانه را
پر می کند.
شاید اما خودمانی تر ،
به آن رسم دیرین
که عزیز ترین واژه ها را
به عزیزت هدیه می دهی:
رسم من ، رسم تو ، رسم ما.
***
به همان رسم آشنا:
سطر سطر این نوشته ها
از آن تو
و هدیه به تو.
یا مقلب القلوب و الابصار
ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها، ای تدبیر کننده روز و شب، ای دگرگون کننده حالی به حال دیگر، حال ما را به بهترین حال دگرگون ساز.
بهار ۹۰فرصتی نو برای تازه شدن و بازنگریستن بر چگونه زیستن است.
برای وجود نازنینت در سال جدید شوری مضاعف برای ساختن و بهتر زیستن آرزومندم.
امیدوارم همیشه سلامت، سرزنده، مهربان و روشن بین باشی
بهارت مبارک.