بی نهایت ها

برای تو می نویسم از ...

بی نهایت ها

برای تو می نویسم از ...

فقط یک پلک با من باش

فقط یک پلک با من باش، نمی خوام از کسی کم شی   

ازت تصویر میگیرم که رویای یه قرنم شی  

فقط یک پلک با من باش ، بگم سرتاسرش بودی   

به قلبم حمله کن یکبار، بگم تا آخرش بودی  

نمیشی عشق ثابت، پس بیا و اتفاقی باش   

یه فصل و که نمیمونی، تو یک لحظه اقاقی باش  

نمیشه با تو که خوبی، به ظاهر هم کمی بد شد  

 به آدم های شَهرت هم، علاقمند باید شد  

 فقط یک پلک با من باش، فقط یک پلک با من باش   

دارم یه قصه میسازم، از این تنهایی بی تو   

بیا بشکن روایت رو، تو نقش تازه وارد شو  

کجای نقطه پایان، میخوایی تو فال من باشی   

نخواستم بگذرم از تو، که تو دنبال من باشی  

اگه قلبت یه جا دیگه ست، با چشمات صحنه سازی کن   

اگه گیری نمیتونی، توی دو نقش بازی کن / فقط یک پلک با من باش، فقط یک پلک با من باش ...

نظرات 1 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 2 فروردین 1390 ساعت 05:34 ب.ظ

فقط یک پلک با من باش
به شرط اینکه عمر این یک پلک به اندازه همه عمرم باشه
خوبی آلا؟
شعر تلخی بود.خودتم میدونی؟

salam fatemeye azizam alan mosafereatam
are daghighan midonestam ke zadam
ey kash mishod andazeye pelki ke gofte ta akhare omre manm bood

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد